امید
من از لطافت صبح
من از طراوت نور
من از نوازش آن مهربان
چنان سرمست !
که گاه . درهمه آفاق . می گشودم بال
که مست برهمه افلاک می فشاندم دست
وباشوق وذوق به همراه خود - به نسیم - می گوید : ببین !
"اگر حقیقت خورشید راحجابی هست
همیشه درپس هرابر . آفتابی هست
همیشه .آن سوی دیوارهای نومیدی
امید هست و.
افق های بیکران روشن !
==========================================
امشب دلم از روزگار گرفت و بخاطر همه کاستی های آن غمگین شدم ولی باز به خودم نهیب زدم و بخاطر
خوبی های آن دلگرم .
ماه رمضا ن برایم خیلی سخت بودکه امیرحسین راکاردرمانی ببرم برای همین یک مقدار شلی ولختی پای اوبیشتر شده است بعد ازماه رمضان حتما" باید این کم کاری راجبران کنم و جلسات بیشتری اوراببرم .
پپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ
مادر مادر امیرحسین پس از طی یک دوره بیماری سخت به رحمت خدا رفت ومادرامیرحسین که تنهادختر خانواده است به معنای واقعی تنها شد.