بهارزیبا
باشروع بهارو بدنیا اومدن صبا سر مادر امیرحسین کمی گرم شد و حساسیتش به امیرحسین کمتر شد ودیگر خیلی سختگیری نمیکنه ولی اون همکاری لازم و او تعصبی را که یکنفر بچه اش بیماراست ندارد مثلا"درحالیکه داروهای امیرحسین باید هر١٢ساعت صبح و شب به او خورانده شود گاهی اوقات امیرحسین تاساعت ١١-١٢خواب است و هنوز داروی وعده صبح را نخورده است ودرمورد پوشاندن کفش طبی هنوز هم بعد از گذشت ٦ماه ماهنوز درگیرهستیم اون مادربزرگ می گوید این کفشهاسنگین است وپای بچه درد میگیرد.
همین حرفها باعث شد تاامیرحسین را پیش یه دکتر ارتوپد هم بردم تاباور کنند که باید این کفشهارابپوشد این دکتر هم نظرات دکتر قبلی راتاکید کرد وگفت امیرحسین تا٧ سالگی باید چشمش راازخواب باز میکند این کفشهارابپوشد وشب وقتی خوابید از پایش دراورید .
باخودم گفتم دکترخدا پدرت رابیامرزد دکتر قبلی گفته بود دوساعت صبح - دوساعت شب مااین همه مشکل داشتیم حالابااین حرف شما من باید زره بپوشم وجنگ کنم تااین را به مادرش تفهیم کنم که دلش برای سنگینی کفش نسوزد وفکر درمان بچه اش باشد واین کفشهارامرتب پایش کند.
نتیجتا" وقتی منزل ماو بامن است مرتب کفشهارامی پوشانم ویاکف کفشهارا می شویم که مجبور نشویم روی فرش کفش رااز پایش دربیاوریم .
درهرصورت میگذرد خداکند این سهل انگاریها به ضرر بچه تمام نشود چون اینها جوان هستند وآینده را نمیبینند البته منهم از آینده خبر ندارم ولی ااین را میدانم که این روز های طلایی زود میگذرد ویک دفعه انسان به خودش می اید ومی بیند چیزی شده که اصلا دلش نمیخواست بشودو در شرایطی اززندگی قرارگرفته است که اصلا وقتی این راه راشروع کرد فکر نمی کرد آخرش اینجاباشد آخرکاررا زیباتر ازاین تصور میکرد """ولی افکار انسان زیباست زیرا ساخته وپرداخته دل آدم است ووقتی این افکار جامه عمل می پوشند وبه اجرا درمی آیند معایب خودرا نشان می دهند وباافکار آدم زمین وتاآسمان تفاوت دارند """دعا کنید .