شروع روزهای خوش من وامیرحسین
ازهمان هفته داروهاراگرفته وبرای درمان اقدام کردیم گفتاردرمانی رابرای بعدا
گذاشتندولی کاردرمانی راشروع کردیم ساعات کاردرمانی او ٤ بعدازظهر روزهای فرد
بودومن نیم ساعت قبل می رفتم دنبالش ومی بردم کاردرمانی بعد از چندجلسه دیدم
جور در نمی آید وآن ساعت امیرحسین بدخواب وکسل است وخوب همکاری نمی کند
برای همین قرارشدامیرحسین روزهای فرد از صبح خانه ماباشد .یامن می رفتم
دنبالش ویا باپدرش می آوردش . /خوبی این کار این بود که امیرحسین صبح زود از
خواب بیدار میشد و مقداری تمرین می کردیم و ظهر دوباره می خوابید و زمان
کاردرمانی سرحال بود /.چون من یک مقدار پادرد وکمر درد دارم یک کالسکه سبک
برای او تهیه کردم که انتقال وحمل آن برای من راحت باشد ودر صندوق عقب ماشینم
جا بگیرد
.دوسه جلسه اول کاردرمانی مادر امیرحسین هم می آمدولی چون روزهای آخر
بارداری اش ر ا می گذراند دیگر ماه اسفندرانتوانست بیاید ومن تنهایی اورا می
بردم /امیرحسین نگو یه دسته گل پسرم آقای آقاست خیلی خوب همکاری میکرد
ودرمسیر رفت وآمد روی صندلی جلو کمربند ایمنی اش رامیبستم و مودب می
نشست . تقریبا دوماه بعد از کاردرمانی امیرحسین کاملا راه افتاد وبدون کمک وتنهای
تنها میتوانست راه برود .راستی این رایادم رفت بگم که کف پای امیرحسین صاف
است (البته پدرش هم همینطوربود ولی من به علت عدم آگاهی خودم ازسن ٥-
٦سالگی برای معالجه اقدام کردم که چون از کفش طبی خوشش نمی آمد همکاری
نکرد وخیلی خوب نشد وهنوز هم یک مقداری کف پایش صاف است . ) ولی
امیرحسین را قبل از راه افتادن کامل بادستور دکتر برایش کفش طبی گرفتم و تاتی
تاتی های او باکفش طبی بود ولی همکاری میکندوانشاا... تاسه سالگی خوب
میشود.حالا همکاری مادرش راهم احتیاج داشتم که روزهایی که بامن نیست ٢ساعت
صبح و٢ساعت بعداز ظهر این کفشهارابه پای اوکند واوراراه ببرد که باوضعیت مادرش
که پا به ماه هم بود این همکاری ضعیف بود ولی امیرحسین راه افتادواین ثمره
شیرین تلاش من بود اما همچنان باید کاردرمانی ادامه یابد تا شل ولخت بودن
اندامها ازبین برود . دیگر عید نوروز فرارسید ومیبایست خواهر امیرحسین بدنیا بیاید که
دوم فروردین این اتفاق قشنگ افتاد وامیرحسین خواهر دار شد صبای عزیز ما با بهار
زیبا متولدشد.