، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

امیرحسین مادربزرگ

امیرحسین پلنگ

1393/2/10 0:21
نویسنده : مادربزرگ
583 بازدید
اشتراک گذاری

این راقبلن یادم رفت که بنویسم پارسال سیزده بدر من و مادر بزرگ (مادرشوهرم) باامیرحسین و صبا ومادر امیرحسین رفتیم یه پارک بزرگ چون اونجا جای پارک نبود من همه راپیاده کردم ورفتم ماشین رو پارک کردم واومدم وقتی رسیدم به چادر خودمون (خواهرم .زن برادرم .خواهرزادم با فامیل شوهرش مجموعا 25 نفربودیم)گفتند امیرحسین گم شده داشتم سکته میکردم وهمش فکر میکردم تواین پارک باین بزرگی چطوری تورو پیدا کنیم که بعد از دوساعت در قسمت انتهایی پارک در گل گیر کرده بودی ومتوقف شده بودی ومادرت پیدات کرد این قدر همه ما ناراحت شده بودیم که یادمون رفته بود تو چی پوشیدی هر کی می پرسیدلباسش چه رنگیه همه گفتن سبز (چون کاپشن شلوار ورزشی سبز تنت کرده بودیم)ولی وقتی پیداشدی دیدیم کاپشنت رو در آوردی ویقه اسکی سفید تنته خلاصه همه اینا باعث شد تابرای امسال یه فکری کردم و برای تو و صبا ونوه های دیگم لباس حیوانات دوختم خیلی خوب بود ودیگه قضیه پارسال تکرار نشد و خیلی خوش گذشت تو بابچه ها خیلی بازی کردی و حتی ناهارت رو سرپاخوردی وخیلی خسته شدی عصر که با گریه واعتراض سوار ماشین شدی در ماشین رو که بستیم خوابت برد.البته امسال پدرت هم بود که خیلی بابچه ها بازی کرد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

maryam
9 اردیبهشت 94 1:12
سلام مادربزرگ عزیز و مهربون‌.زحمتی داشتم ایاامکانش هست درمورد دختر چهارده ماهه ام که خیلی نگرانشم
مادربزرگ
پاسخ
سلام 09122602444