سوختن دست صبا
پانزدهم خرداد91 خواهرم از مکه اومد دوشب بعد که مهمونی داد به مادرت گفتم امیرحسین از صبح بامن که توهم به کارهات برسی وشب باصبا بیاسالن که خیلی هم خسته نشی .شب من و تو و بابایی وعمو رفتیم سالن که مادرت خیلی دیر اومد وهمه سراغ اونو میگرفتن هرچی بهش زنگ میزدم میگفت داریم میایم .
وقتی اومد دیدم صبا دستش پانسمان شده پرسیدم چی شده گفت بااطوسوخته: لباسمو اطوکردم واطو رو روی میز گداشتم رفتم دستشویی صبا سیمو کشیده واطو رو روی دستش انداخته گفتم باید بیشتر مراقبت میکردی گفت آخه وقتی شما امیرحسین رو میبری صبا تنهاست و زیاد شیطونی میکنه گفتم برعکس من فکر میکنم اگر امیرحسین هم بود اونم دستش سوخته بودحالا باچی بستی گفت پماد سیلور زدم گفتم مطمئنی این پماد برای این سوختگی خشک خوبه گفت آره داروخانه گفته خوبه خلاصه خیلی خودمو کنترل کردم که باهاش درگیرنشم (البته لفظی)
ولی خیلی گریه کردم و بعد از مهمونی گفتم سریع آماده شو بریم بیمارستان سوانح این دختر بچه است ونباید جاش روی دستش بمونه که بااکراه همراه من اومد.
دربیمارستان دکتر گفت تایکماه یک روز درمیان برای پنسمان بیارید همه تلاشمون رومیکنیم که جاش نمونه این سوختگی خشک از درجه 2 هستش یک روز درمیان صبا رابرای پانسمان میبردم ولی باهمه این اوصاف باز جای سوحتگی روی دست بچه ماندو بعد از بلوغ باید جراحی بشود .