، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

امیرحسین مادربزرگ

مراجعه به مرکز توانبخشی ذهن زیبا

1390/9/21 18:05
نویسنده : مادربزرگ
5,620 بازدید
اشتراک گذاری

شنبه که قراربود به مرکزمراجعه کنم افتضاح شد . اول رفتم بانک پول بگیرم خیلی شلوغ بود ولی چون

هیچی پول توخونه نداشتم مجبوربودم وایستم پول گرفتم و راه افتادم که دیدم آمپرآب ماشین بالارفته

احتمال دادم از در رادیات باشد (چون دوسال قبل هم همینطور شده بود که تعمیرکار گفت دررادیات راعوض

کن اگر خوب نشد بیار درستش کنم ) رفتم ویک دررادیات خریدم وآنراعوض کردم وراه افتادم که بروم

وامیرحسین راازمادرش بگیرم که حدود ٢٠دقیقه هم معطل ماندم تاامیرحسین رابیاورد که ساعت شد ١٠

دقیقه به ساعت ٥دیدم هرطورشده من تا یک ساعت دیگر به پل گیشا نمیرسم باعصبانیت فراوان منصرف

شدم وبه مرکز زنگ زدم وگفتم خیلی شلوغ است ونمیتوانم بیایم منشی هم ا زمن عصبانی تر شدوگفت

هزینه امروز را باید دفعه دیگر که می آیی بدهی که من قبول کردم چون چاره ای نداشتم بعدازآن با

امیرحسین رفتیم وخیابانهاراگشتیم و چند تکه لباس برای امیرحسین خریدم ویه سر به خانه دخترم زدم

وبه خانه برگشتیم اورابه خانه شان گذاشتم وبعد از تعطیلات دوباره بامرکز تماس گرفتم ودرخواست وقت

مجدد کردم که برای شنبه ١٩آذروقت داد ایندفعه ازساعت ٢ ازخانه بیرون آمدم وامیرحسین رابرداشتم و

یواش یواش راه افتادم وساعت یک ربع به ٦ درمرکز بودم .

دروهله اول کارشناس گفتاردرمانی کلی فلسفه بافت که چرا مادرش نیومده /بچه باید بامادرش باشه /نباید

 بچه ازمادرش جدابشه / که من گفتم نمیاد وبچه کوچک دارد وخلاصه کلی توضیح دادم تاتوجیه شد که

مادرش توفاز معالجه این بچه نیست و اعتقاد دارد که بچه اش چیزیش نیست .

کارشناس کارش راشروع کرد ودر نهایت تایید کرد که امیرحسین ٨ ماه از تکلم عقب است و بقول او ورودی

دارد ولی خروجی ندارد که کاررااز همان روز شروع کرد و به منهم سفارش کرد که حروف پ و ب را بااو

کارکنیم .

این را یادم رفت بنویسم که امیرحسین ومادرش از شنبه تا جمعه درمنزل مابودند ومن خیلی سعی کردم

 که امیرحسین راازشیر مادرش بگیریم ولی موفق نشدم روز مشکلی نداشتیم ولی شب تاساعت ٢یا ٣

بیدار می ماند ودور خونه راه میرفت وتا زیرسینه مادرش میخوابید خوابش می برد دلم برایش خیلی سوخت

وترسیدم که زیاد بهش سخت بگیرم وبه اعصابش فشار بیاید برای همین زیاد سربه سرش نگذاشتم و

بقول معروف فقط گارد این کاررا گرفتیم  ( امیرحسین وخواهرش هردو هنوز شیر مادر میخورند البته

خواهرش هنوز٩ ماهش است ولی امیرحسین ٢٣ ماهش کامل شده است ). البته هدفمان این بود که اگر

امیرحسین بتواند شب را خانه مابماند بیشتر به او رسیدگی کنم و کار در خانه ویامهد کودک را شروع کنیم

که موفق نشدیم ولی امروز با پسرم قرارگذاشتیمکه هفته ای سه روز اورا اینجا بیاورد تا هم مهدکودک ثبت

نامش کنم وهم خودم بیشتر بااوکار کنم .هرچندکه برای او خیلی سخت است ولی چاره نداریم وباید یه

مدت همه مان این سختی رابکشیم تا امیرحسین کارش به نتیجه برسد.

کارشناس گفتاردرمانی معتقد بود که هنوز راه رفتن امیرحسین مشکل دارد وپیشنهاددادکه متخصص

کاردرمانی اورا ببیند که باو گفتم اگر امشب وقت می دهد من تاساعت ١٠ هم باشد میمانم باخودم گفتم

هم ترافیک کم میشود وهم دوکاررا دریک نوبت انجام داده ام ولی متخصص کاردرمانی گفت که بعد

ازساعت ٩ جلسه دارد ونمیتواند مارا ببیند.

جلسه بعدی ما ٢٦آذرماه است و قرار شد همانروز متخصص کاردرمانی هم اوراببیند البته من قبلا

امیرحسین راکاردرمانی می بردم ولی این دکتر رئیس انجمن کاردرمانی است و دوست دارم امیرحسین

راویزیت کند و ببیند درچه مرحله ای است .

درراه برگشت از کاردرمانی به یک مرکز خرید کودک رفتیم ویک بلوز کاموایی برای امیرحسین خریدم در

فروشگاه متوجه شدم یک اسکناس ١٠هزارتومنی ظاهرا از کیفم افتاده ومن متوجه نشدم چون  درپمپ

بنزین  باعجله بقیه پولهارا درکیفم ریختم وداخل کیف پولم نگذاشته ام ووقتی کلاه وشال گردن امیرحسین

را داخل کیفم گذاشتم . موقع برداشتن از کیفم افتاده خیلی ناراحت شدم نه برای پول برای اینکه من

تاحالا یک ریال هم گم نکرده ام ویا یکبار هم دزد سروسایل من نرفته و از آنروز تاحالا درفکرم چرا این اتفاق

افتاده و من چه اشتباهی مرتکب شده ام و کجای کارم اشتباه و خطا بوده ؟

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ماجراجويي هاي جغله كوچولو
25 آذر 90 16:45
جغله: سلام .تبريك ميگم. وبلاگ خيلي خوبي دارين ايشالا خانوادگي سلامت و موفق باشين . مطالب وبلاگ من با عكسهاي خانوادگي بروز شد خوشحال ميشم تشريف بيارين نظر يادتون نره لطفا. www.jegheleh.niniweblog.com